حکایت بسیار جالب و خواندنی پادشاه و خرید همه شتران مملکت رو شنیدی؟

شاید بپسندید:

داستان های کوتاه فارسی

حکایت شاه و خرید شتر

شاه به وزیر دستور داد که تمام شتر های کشور را به قیمت ده سکه طلا بخرند.

حکایت پادشاه و خرید شتر
حکایت پادشاه و خرید شتر

وزیر تعجب کرد و گفت: اعلیحضرت حتماً بهتر می دانند که اوضاع خزانه اصلاً خوب نیست و ما هم به شتر نیاز نداریم.

شاه گفت فقط به حرفم گوش کن و مو به مو اجرا کن.

وزیر تمام شترها به این قیمت را خرید.

شاه گفت: حالا اعلام کن که هر شتر را بیست سکه می خریم.

وزیر چنین کرد و عده دیگری شتر های خودشان را به حکومت فروختند.

دفعه بعد سی سکه اعلام کردند و عده‌ای دیگر وسوسه شدند که وارد این عرصه پر سود بشوند و شترهای خود را فروختند.
به همین ترتیب قیمت‌ها را تا هشتاد سکه بالا بردند و مردم تمام شتر های کشور را به حکومت فروختند.

خرید همه شتر های مملکت توسط پادشاه

شاه به وزیر گفت حالا اعلام کن که شترها را به صد سکه می خریم و از آن طرف به عوامل ما بگو که شترها را نود سکه بفروشند.
مردم هم به طمع سود ده سکه ای بار دیگر حماسه آفریدند و هجوم بردند تا شتر هایی که خودشان با قیمت های عمدتاً پایین به حکومت فروختند را دوباره بخرند.

وقتی همه شترها فروخته شد، حکومت اعلام کرد به علت دزدی های انجام شده در خرید و فروش شتر، دیگر به ماموران خود اعتماد ندارد و هیچ شتری نمی خرد.

به همین سادگی خزانه حکومت از سکه های مردم ابله و طمع کار پر شد و پول کافی برای تامین نیاز های ارتش و داروغه و دیوان و حکومت تامین شد.

وزیر اعظم هم از این تدبیر شاه به وجد آمد و این بار کلید خزانه ای را در دست داشت که پر بود از درآمد قانونی.

این وسط فقط کمی نارضایتی مردم بود که مهم نبود چون اکثراً اصلاً نمی فهمیدند از کجا خورده اند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *